مقدمه: آغاز نبرد تحمیلی 12 روزه عیار واقعی و بدون تعارف همگان را به شکلی روشن و بدون تعارف نمایان کرد. مرز میان وطن دوستان و دشمنان ایران مشخصتر از همیشه شد. خصوصا آنان که با تابیدن میان صدها هزار کلمه هر راهی را انتخاب کردند، مگر دوست داشتن وطن. اعتبار حقیقی تحلیلگران زیادهگو و گویندگان سخنان بیاعتبار آشکارتر شد. فرصتی فراهم شد تا اعتبارسنجی عبارتهای پر تکرار که بعضا لقلقه زبان برخی کاربران در شبکههای اجتماعی بود بهتر مشخص شود. آنان که زیاد میگویند و کمتر و ناچیزتر به گفتههای گذشته فکر میکنند. مرز میان توهم بافی، جهل نگاری، آمیختن صدها هزار افق کذب با واقعنگری آشکارتر شد؛ خصوصا آنان که به دنبال ساده سازی تمام رویدادهای سیاسی بوده و هستند و ته فنجان قهوه و ستارهها به دنبال رخدادهای بینالمللی و حوادث تاثیرگذار در عالم میگردند. حتی دست آنان که با کشیدن مواد افیونی ادعای تحلیلگر بودن را فریاد میزدند. بنابراین این فرصتها و درک آن همه گفتار نادرست در همین 12 روزه اتفاق افتاد. چه آنهایی که سودای اشتباه تسخیر ایران در 72 ساعت را در سر پرورش میدانند و چه کسانی که فهم دقیقی از تواناییها دشمن نداشتند و تصورشان از تجهیزات نظامی تفاوت چندانی با مقایسه تفنگ ساچمهای و کلاشینکف فراتر نمیرفت و یا داشتن هواپیمای جنگی را متعلق به دهه 70 میلادی میدانستند خیلی خوب و روشن باطل شد. جای تعارف هم نیست. مسئله خیلی روشن است. کسی حتی سربازی نرفته است، درک درست و بدون روتوشی از توانایی نظامی ندارد و تمام اطلاعاتش درباره شرایط نیروهای نظامی در جهان جدید به اندازه خواندن چند کاتالوگ رنگ و رو رفته بوده و هست. یا با خواندن چند مجله نظامی گمان میکند اطلاعات کاملی درباره تجهیزات نظامی اخذ کرده است، بنابراین و خیلی ناخواسته هنگام سخن گفتن هجویات به هم میبافد و ذهن مخاطب را با ترکیبی از یاوههای ریز و درشت پر میکند و بعضا مشاهده شده همین جماعت زیادهگو به تصمیمات فرماندهان نظامی ایراد گرفتهاند. به این همه نباید دقت کرد. نهایت تکرار این حرفهای غیر کارشناسی و هیجانی بیش از آنکه جایی در مراسمهای رسمی و غیر رسمی داشته باشد، میبایست در برنامههای طنز شرکت کنند. طنزهای آبکی و غیر خندهدار. جایی که مشخصا متعلق به آنها است و نه بیشتر. در این نوشتار به برخی آموختهها خوب و با اهمیت طی 12 روز جنگ تحمیلی میپردازیم.
اول: به صاحبان قدرت و خلاصه بگویم؛ قدر این مردم را خوب بدانیم. بودنشان را نه شر است و نه مزاحمت و نه به دنبال زیادهخواهی بودهاند، این بودن را دقیقا خوبی و خیر در نظر بگیریم. این بخش از سخن خطاب به مسئولان امر است. با اعصاب و روان این مردم به اسم مبازره با بیعفتی و اجرای طرح نور و هر عبارت دیگر جدل نکنیم. دغدغه اول و آخر مسئولان شهری و کشوری را به نصب تابلوهای ممنوعیت سگ گردانی در شهر و خودروها تقلیل ندهیم. دقت کنیم فقط طی یک سال گذشته چقدر در صدا و سیما و سایر برنامهها به همین موضوعات کم اهمیت و گاه فاقد اهمیت پرداخته شده و با قدرت تمام به دنبال دو شقه کردن جامعه ایران بودهاند. با صرف میلیاردها بودجه و وقت. گویی تمام گرفتاریها و مشکلات ممکلت در یک شبانهروز مرتفع شده است و حال مهمترین دشواره اصلی کشور تردد سگها در خیابانها، اعتراضات صنفی دانشجویان و تجمع چند جوان و نوجوان در پارکها و کافی شاپها است. این همه یعنی ایجاد انحراف در فکر سیاستمداران و مدیران ارشد. مسئله اصلی هر نظام سیاسی و دولت به معنای عامتر تامین امنیت و فراهم کردن شرایط برابر اقتصادی برای شهروندان است. ایجاد مشغولیتهای کاذب و حاشیهای جزء به حاشیه راندن دغدغههای بزرگ و کلان و بر زمین ماندن ناترازیها نیست. مسئله امروز کشور توانمندسازی نظامی، رفع بحران کم آبی، حذف رانتهای بزرگ و فساد آور، بیکاری، تورم، کاهش اعتماد شهروندان نسبت به ساختارهای قدرت، فساد اداری، کشف مکرر پروندههای فساد آقازادهها، ناترازی تامین برق و… است. اینکه برخی جریانهای مشکوک در مهمترین بزنگاهها توانایی جا انداختن نامسئله به جای مسئله را در ذهن مدیران ارشد دارند در جای خود قابل بررسی است. همین اندازه که برگزاری یا عدم برگزاری یک فستیوال مردمی در بوشهر آنچنان حاشیه میسازد که شخص رئیس جمهور برای برگزاری آن ناچار به نامه نگاری میشود، یعنی ما گرفتار نامسئلهها شدهایم و بخشی از توان کشور دچار خسران محض شده است. با هر اسم و نشانی. درست و در زمانی که دشمن در فکر طرح حمله به کشورمان بود عدهای برای نصب بنرهای ممنوعیت سگگردانی در سطح شهرها شاد و خرسند بودند و این کار را به عنوان مشت محکم بر دهان طرفداران حیوانات خانگی قلمداد کردند، این همه یعنی دچار دوبینی شدن مشکلات دیروز و امروز کشورمان و پرداختن به امور اساسا غیر مهم و نامسئلهها. یعنی ما از درک شرایط واقعی عاجز شدهایم و به دنبال نامسئلهترین مشکلات کشور رفتهایم. موضوعاتی که برای هر مدیر و سیاستمداری دغدغههای کاذب و نادرست ایجاد خواهد کرد.
دوم: در این 12 روز یاد گرفتیم که به برخی روایتهای نادرست که در ظاهر مستندات خود را از جامعه امروز گرفتهاند نباید به طور کامل اعتماد کرد. آموختیم شهر تهران، نه تنها شهر بی آسمان نبود، تنها نشد، بلکه هویت شهروند ایرانی دلسوز، فداکار، کمک کننده و از خویشتن گذشته برای مرتبهای دیگر و به سرعت تمام از دل شهر تهران و با همان ساکنان سابق بروز یافت و تاثیرگذار شد. گویی ساکن شهر تهران به یکباره نمایی دیگر از وطن دوستی و کمک به هموطن را سر لوحه تمام کارهای روزمره قرار داد. از نانوایی تا تعمیرگاه مکانیکی تا کارواش و سوپر مارکت؛ همه برای آرامش بخشیدن به هموطن خویش کوشش کردند. هر کس به اندازه توانش. خصوصا آنان که طی سه روز پر تنش و ترسناک در این شهر ماندن. حتی با در اختیار داشتن خانهای در شهر دیگر برای زندگی. ماندن تا معناگر زندگی در کلانشهر نسبتا خلوت شده باشند. از کنار این همه نباید گذشت. در شهری پرهیاهو که طی سالیان طولانی در حال ساخت و ساز و بزرگتر شدن بوده است و همیشه در جدال بنیانهای فکری و مظاهر مدرنیته و سنتهای فرهنگی و دینی قرار داشته است، به یکباره نشانههای مهین دوستی، فداکاری و گذشت را به درستی و در بازهای بسیار کم با تکیه بر عمل و رفتار شهروندان معنا میکند. در همان روزهایی که اسرائیل و آمریکا با ارسال پیامهای پی در پی به دنبال تخلیه شهر تهران بودند تا ویرانی بیشتر را بر جای بگذارند، شاهد آن بودیم که شمار زیادی از شهروندان با انتشار پیام در شبکههای اجتماعی خواهان کمک به سالمندان، خرید برای افراد ناتوان، تعمیر خودرو، ارایه خدمات سریعتر و ارزان و رسیدگی به احوال روحی مردم بودند. حتی به اندازه یک تماس تلفنی و گفتگو با شهروند دیگر و گپ و گفتی کوتاه و مهربانانه تا از استرس و دلهره جنگ کاسته شود. این همه بروز یک رفتار جمعی و مبتنی بر گذشت و خیرخواهی و مهربانی است. مردم تهران در این مدت مهربان بودند، مثل سایر مردمان ایران. مهربان، خوب، همراه و آرام و این همبستگی اجتماعی خودجوش و بدون هماهنگی صورت گرفت؛ نه دولت نقش داشت و نه سازمانهای عریض و طویلی که جزء برگزاری نشستها و جلسات بیهوده و وقت گیر کاری نداشته و ندارند.
سوم: جنگ، جنگ است و وجوب خاص خودش را داشته و دارد. جنگ فرصتی برای زیادهگویی، بازی با افکار عمومی، جعل خبر و نادیده گرفتن رویدادهای حقیقی نیست. جایی برای سوزاندن وقت و سپری کردن ایام با توسل جستن به کلمات خالی از معنی نیست. آنچنان که برخی گروهها و کانالهای خبری در نرمافزار ایتا چنین کردهاند و به یکباره شماری از خبرهای بیمعنی و بدون سند را را اوج جنگ و درگیری منتشر کردند. اینکه دقیقا وسط جنگ و نبرد با دشمن خارجی برخی از جاهلان و بیخبران دغدغه اول و آخرشان توهین به شخص رئیس جمهور و وزیر امور خارجه میشود، یعنی شعور درک وضعیت امروز را ندارند. اینکه وسط میدان نبرد برخی سودای کوبیدن حسن روحانی و جواد ظریف را داشتند و همگان را به خیانت و پشت کردن به میهن متهم میکردند، بدون تعارف فهم و درک آنان از شرایط جنگی و نبرد کودکانه است. افرادی که در جهل به سر میبرند و حاضر نیستند موشکها و هواپیماهای بالای سرشان را خوب نگاه کنند و برای مدت زمانی کوتاه به حاشیهها دامن نزنند و سادهترین کار که همان سکوت است را انجام بدهند. در کشوری که تجربه هشت سال جنگ تحمیلی و مبارزه جانانه با صدام و صدامیان را داشته است، اینکه مسئولان رسانهای آن درک درستی از وضعیت جنگی نداشته باشند، یعنی خاک پاشیدن به تمام آن تجربههای ارزشمند. یعنی نادیده گرفتن افکار عمومی در ایران و ناتوانی از اقناع آنان و توسل جستن به چند تحلیلگر بدون افق و توهم باف. اینکه در زمانه جنگ چند مجری کم دانش و هیجانی درباره سیاست خارجی و نحوه برخورد نظامی با دشمن درنده داد سخن سر میدهند و عدهای بیخبرتر از این افراد به پوشش رسانهای همین مواضع اقدام میکنند، یعنی درک درستی از وضعیت جنگی در صدا و سیما شکل نگرفت؛ آنچنان که حتی فهم دقیقی در روزهای نخست نسبت به پتانسیل نگرش ملی و فراگیر میهنی و دفاع سرزمین در برابر دشمن شکل نگرفته بود و صدا و سیما با تمام لجاجت همچنان از همان حلقه بسته استفاده میکرد. در همین مدت فهمیدیم که صدا و سیما واقعا جایگاه رسانهای قوی و پر قدرت را ندارد و یکی از مهمترین ارکان خروج مرجعیت رسانه از داخل به خارج از کشور بوده است. با تمام هزینههایی که خرج این سازمان عریض و طویل شده است، این نهاد رسانهای هنوز از رقابت با رسانههای دیگر کامل ناتوان است و بعضا برای سادهترین مواضع دچار بحران در اطلاع رسانی و اعلام مواضع روشن میشود.
چهارم: فرصت به دست آمده پس از احیاء دوباره فرهنگ ایران دوستی، وطن دوستی، عشق و علاقه به ایران و تاکید به کشور ایران، فرصت بینظیری است. اما و چنانچه مانند سالهای گذشته و پس از عبور از بحرانهای امروز قدر این مفهوم کلان و بسیار با اهمیت از سوی صاحبان قدرت دانسته نشود و به بهانههای کوچک و بزرگ از جمله مهم نبودن نگاه وطن دوستی و ایران به دست فراموشی سپرده شود، چه بسا کارایی مفهوم میهن و وطن دستخوش نامهربانی و کم توجهی قرار بگیرد و امکان کاربرد دوباره آن به این زودیها ممکن نشود. خصوصا اگر با تاکید دوباره برخی مسئولان و عاشقان فعالیتهای سازمان محور گمان ببرند که باید برای حفظ این حس عشق به وطن میتوانیم با راهاندازی چند کارگروه و نشست همفکری با جوانان خوش فکر و نشست و برخاست با جمعی از اساتید کم دانش و بیسواد و با تاسیس یک دبیرخانه متصل به دولت و… کار را به خوبی پیش برد. حس وطن و عشق و علاقه به میهن نه نیازمند کار دولتی است و نه دبیرخانه. نهایت کار دولتی و بخشنامهای و دریافت بودجه و برگزاری جلسات هماندیشی و تشکیل کارگروههایی با اسامی عجیب و غریب، چیزی میشود شبیه خودروسازی ملی، شیری بی یال و دم که ادعایی بس گذاف و غیرقابل هضم دارد و خروجیاش جزء افزایش نارضایتی و لعنت فرستادن مصرف کننده نهایی را به دنبال نداشته است. بنابراین همین اندازه که هر شهروند ایرانی متوجه شود حاکمان سرزمیناش آنها را میبیند و در غم و اندوه و شادی مردمان ایران سهیم است و مرزهای تمام کشور از اهمیت دو چندان در جهت حفظ یکپارچکی دارای اهمیت است و مردمان شمال و جنوب و شرق و غرب کشور از سوی حاکمان با یک چشم نگریسته میشوند، این حس ناب عشق به وطن و ایران دوستی ماندگار خواهد شد.
پنجم: ما نیازمند بازنگری در اتحادهای استراتژی سابق و بازخوانی خط به خط رفتار متحدان هستیم. روزهای اول جنگ تحمیلی 12 روزه به یکباره الکساندر دوگین که ید بسیار طولایی در نفی سیاستهای کشورهای اروپایی و آمریکا دارد و همیشه میهمان سفره بزرگ جریان تندرو در داخل کشور بوده است و همیشه ایشان را به القابی مانند “بزرگترین متفکر روسیه” و “یکی از متفکران بزرگ جهان امروز” به مخاطبان معرفی کردند در توئیت کوتاه نوشت: «اسرائیل صهیونیستی دشمن مطلق ایران، شیعه، عرب و جهان اسلام است. این دوئل آنهاست بگذارید در آن رقابت کنند. دو چالش مذهبی متضاد با هم تلاقی میکنند. این مربوط به اورشلیم، الاقصی و فلسطین است. هیچ ربطی به مسیحیت ندارد.» خیلی خلاصه و مختصر آن انسان متفکر، غرب ستیز و روای غرب وحشی چنین موضعی را بدون اعلام حمایت از ایران و محکومیت متجاوزین اعلام کرد. دوگین در مصاحبهای که بهمن ماه سال 1403 در اغلب رسانههای نزدیک به اصولگرایان تندرو منتشر شد با جدیت تمام از نابودی کامل و فروپاشی اسراییل سخن گفت و حتی به آخرالزمانی بودن این نبرد اشاره کرد؛ اما در زمان جنگ حاضر نشد به اندازه دو خط کوتاه و گویا آن جنایت را محکوم کند. همچنین ما نیازمند بررسی دوباره رفتار چین و روسیه هستیم. چرا طی یک دهه گذشته امکان دریافت تجهیزات جدید نظامی از کشور روسیه و چین برای ایران فراهم نشده است؟ آیا این رفتار کشور چین ارتباطی با سرمایهگذاری کلان این کشور در اسراییل دارد؟ آیا چنین رفتاری ریشه در اقتصاد سیاسی چین دارد و باعث میشود هیچگاه از کشورهای درگیر حمایت قاطع انجام ندهد؟ رفتار روسیه نیز چنین است. آیا اعلام اینکه «روسیه از ایران حمایت میکند» در شرایطی که یک رژیم نژادگرا به کشور ایران حمله کرده است کفایت میکند؟ آنان که روزگاری طولانی از کارهای بسیار گسترده و پیوندهای استراتژیک با روسیه در بزنگاه مهم سخنرانی میکردند درباره این رفتار خیلی مشخص و بدون تعارف روسیه حرف و سخن تازهای ندارند؟ احتمالا میتوان با ردیف کردند دهها تحلیل متکی به اقتصاد سیاسی و میزان سرمایهگذاری کشور چین در اسراییل رفتار دولت مردان چینی را فهمید. رفتاری که به صورت کامل ریشه در اقتصاد دارد. همزمان نیز میتوانیم حضور گسترده یهودیان روس تبار در اسراییل و میزان نفوذ آنان به دولت نژادگرای اسراییل را متوجه شد. اما سوال اینجاست: تحلیلگر ایرانی پر مدعا و زیادهگو چرا در تحلیلهای سابق جایی برای این امور باز نکرد؟ چرا در میان انبار کاه به دنبال اختلاف نظر نتانیاهو با پوتین میگشتند و مدعی ورود روسیه به درگیری نظامی جدید بودند؟ رشته تمام این تحلیلها از نادیده انگاری، کج فهمی و درک نادرست و غلط رویدادهای واقعی بیرون میآید. وقتی ناظر رویدادهای سیاسی وضعیت واقعی و قابل لمس را نفی و به جای آن تصاویر ذهنی آمیخته با صدها هزار دستکاری را برای مخاطبان و سیاستگذاران ترسیم میکند و حتی نیم نگاهی به سخنان شهید احمد کاظمی درباره رفتار روسیه در سالهای نه چندان دور نداشته است، لاجرم همگان را به تکیه به شواهد دروغین دچار خطای محاسباتی میکند! این نگرش باید مورد سوال و بازبینی جدی قرار بگیرد.