در یکسال گذشته سوال پرسشی مهم، در فضای کنونی جامعه ایرانی پیرامون مسائل و مشکلات زنان مطرح شده است. اینکه آیا باید مسایل زنان را به مسئله تقابل زن بماهو زن بودن یا مرد بماهو مرد بودن تقلیل داد؟ آیا باید درمورد یک ذات فرو بستهای و یک ماهیت مشخص و سخت و محدودی تحت عنوان زن یا مرد صحبت کنیم؟
یا باید از این گفتار فرو بسته و غیرنظری فراروی کنیم و با استفاده از درسهایی که از روانکاوی و دیگر حوزههای علوم انسانی گرفتیم به قسمی صورتبندی تازه و رهایی بخش از این ماجرا دست بیابیم.
اگر آنگونه که بسیاری در جریانهای اخیر سعی کردهاند مساله را به تقابل و تضاد ابدی و ازلی زن و مرد تقلیل بدهند، بپردازیم، آنوقت این سوال پیش میآید که اگر زن بودن یا مرد بودن دو ماهیت و جوهرهی کاملاً متمایز و متفاوت از هم باشد.
همانطور که ماهی بودن یا پرنده بودن یا خزنده بودن واجد چنین ویژگیهایی است، همانطور که یک پرنده واجد یک ماهیت و یک ذات فروبسته است که از یک درونماندگاری کاملا متفاوت با یک ماهی برخوردار است و به همین دلیل اگر این درونماندگاری تعویض بشود و تغییر پیدا بکند موجب مرگ و نیستی هر دوی این موجودات خواهد شد. یعنی زمانیکه ماهی از آب به خشکی بیاید و پرنده از خشکی به زیر آب برود.
اگر قائل به چنین تعریفی از زن و مرد بودن به عنوان یک ماهیت و درونماندگاری مشخص و معین باشیم، در ان صورت باید این سوال را مطرح کرد که دیگر این دعواها و این چالشها و این جدلها برای چیست؟
اگر بپذیریم که زن و مرد دو درون ماندگاری یا دو ماهیت و ذات کاملاً متفاوت از هم هستند، پس باید پیامدهای رفتاری و کرداری آنها را هم محصول این درون ماندگاری یا ذات متفاوت تلقی کنیم. یعنی همانطور که ماهی فقط مجبور است در آب به حیات خودش ادامه دهد و بیرون آمدن از آن درون ماندگاری یا آن ذات منجر به نیستی و نابودیاش میشود و برعکس پرنده هم به همان ترتیب.
پس درواقع دعوا یا به معنایی تقابل یا تفاوت زن و مرد راهم باید درهمین چارچوب تعریف کنیم و آن را به عنوان یک ذات بپذیریم. پس در نتیجه تمام این دعوا و بحثها و چالشها به نظر میرسد دیگر دعوا و چالشهای مرتبط با قوانین تکامل اند. یعنی یکجور انتخابهای طبیعی که مردان در روابط با زنهایشان انجام میدهند و زنان به همین ترتیب براساس اصل انتخاب طبیعی در روابط و رفتارشان با مردان متحمل آن میشوند.
اما درسی که روانکاوی و دیگر حوزههای علوم انسانی به ما آموخته این است، که بپذیریم این موارد ساختارهاییاند که صرفا محدود به قسمی ذات یا ماهیت بیولوژیک باقی نمیمانند و زنانگی و مردانگی را به عنوان دو مفهوم باید جایگزین دو مفهوم زن بودن یا مرد بودن به عنوان دو ذات متفاوت کرد.
در این تعریف آنوقت زنانگی یا مردانگی مفهومی فراتر از تقابل یا تمایز بیولوژیک و زیست شناختی است. یعنی ما با دو قسم ساختار مواجهیم که این دو ساختار به لحاظ تاریخی اجتماعی و فرهنگی حتا جغرافیایی تعین پیدا میکنند به همین دلیل است که فرضا اگر داریم از زنانگی در قندهار صحبت میکنیم باید متوجه باشیم که واجد مولفهها و مشخصههایی است که آن را از زنانگی در شهر نیویورک متمایز میکند.
به همین ترتیب اگر در سبزوار از مردانگی صحبت میکنیم باید متوجه باشیم که این مردانگی به دلایل تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی و تاریخی و سیاسی که در شکلگیری این ساختار نقش داشتهاند با مردانگی در شهری مثل لندن متفاوت میشود با اینکه هر دو در یک زمان تاریخی زندگی میکنند.
پس توجه کردن به این تفاوتها و تمایزها میتواند ما را در مساله پرداختن به زنانگی و مردانگی و به تبع آن طرح مسائلی مثل حقوق زنان یا انچه در چند ماه اخیر تحت عنوان یکجور آزار و اذیت و تعرض جنسی یا بیتوجهی و بیاعتنایی به شان و حقوق زنان در فضا طرح میشود عنوان کرد.
البته باید به این نکته اشاره کرد: هرگونه پویش یا کمپینی که سعی دارد با نیت صادقانه به مسائل زنان از جمله مساله آزار و اذیت جنسی، تعرض جنسی یا حتی بدگویی و بد کلامی جنسی مثل متلک گفتن یا شوخیهای جنسی بپردازد و یا هر کمپین و پویشی هم اگر در رد و نفی و نقد این ماجرا بپردازد منطقا باید مورد حمایت قرار گیرد. چه از سوی مردان و چه از سوی زنان.
چرا که اینجا مساله زن و مرد بودن یا زنانگی و مردانگی نیست و بلکه مساله انسان بودن است. در واقع چیزی فراتر از این تقابل یا چیزی فراتر از مابقی تقابلهای عقیدتی، ایدئولوژیک، نژادی رنگی و غیره.
درواقع نقد به این ماجرا نباید خواننده یا دیگرانی را دچار این سوء تفاهم بکند که ما با مساله حمایت از حقوق زنان یا مساله حمله به مردان متعرض یا کسانی که درگیر آزار و اذیت هستند، مشکل داریم.
مثلا یک مورد در همین کمپین جدید نام بازیگر – کارگردانی بر تارک امضاها دیده میشود که ایشان ده سال پیش مصاحبهای دارد در نقد، نفی و انکار و حتا تحقیر زنانی که از مسائل پشت پرده و یا از تعرض و زورگویی مردان در فضای سینما نقل میکردند و به ضرس قاطع وجود هرگونه تعرض یا هرگونه بدگویی و آزار و اذیت جنسی یا هرگونه زورگویی علیه زنان توسط مردان را در این فضا انکار کرده بود.
یعنی در زمانی که جنبش میتو هنوز جنبشی مورد توجه و همگانی و باب روز نشده بود و منافع و مصلحتها و به معنایی نفع شخصی آن زمان ایجاب میکرد تا از حقوق مردان و به یک معنا از جایگاهشان دفاع شود.
برخلاف امروز که رفتن در قالب پیامدهای جنبش میتو و دنبال کردن کورکورانه و غیر تاریخی و غیرسیاسی این جنبش مد روز شده است و به همین دلیل میتواند یک نیمچه اعتباری هم برای گویندگان و حامیان آن به همراه داشته باشد، اما میبینیم که این تناقض به شکل خیلی بارزی در بعضی از کسانی که این نامه را امضا کردند، وجود دارد.
یا حتا در برخی از کسانی که این نامه را امضا نکردهاند، مانند خانم رخشان بنی اعتماد که صرفا به اعتبار فعالیتهای اجتماعی یا رزومه فیلمهایش به مراتب از بسیاری از کسانی که این نامه را امضا کردهاند، نقش اجتماعی و کنش مندانه و بسیار موثرتری داشته است..
و گواه اینکه، پیوستن یا دنبال کردن یک سری جنبشهای مد روز بدون در نظر گرفتن همان تفاوتها یا تمایزهایی که در ابتدای این بحث بدان اشاره شد، به نظر میرسد که بیشتر در جهت یکجور همگام شدن با فضای جهانی باب روز و مد روز است بدون انکه بسیاری از آن افراد در زندگی شخصی خود اندکی تعهد نسبت به ارزشهای حقیقی انسان داشته باشند
به همین خاطر این نکته همزمان که باید تمامی آزار و اذیتها و تعرضها و زورگوییهای مردانه علیه زنان را نفی کرد باید توجه داشت که خود این مساله یا شکل و فرم نقد کردن نباید در حد یک نقد انتزاعی و غیرتاریخی و غیرسیاسی باقی بماند و صرفا تبدیل بشود به مساله و مد باب روز.
در پایان شاید تماشای فیلم کمدی درخشان نوا باومبک تحت عنوان ماهی مرکب و وال که هجویهای بر همین فضای فرهنگی شهر نیویورک در سالهای آغازین هزاره است بتواند حسن ختام این بحث باشد. دیالوگ معروف که جف دانیلز در فیلم میگوید که شاید فمینیسم در واقع چیزی نباشد جز کلکی که مردان به زنان زدند برای اینکه آنها را از حقوق اصلی وکلی خودشان منحرف کنند درعوض آنها را سرگرم یکسری بازیهای بلاغی و زبانی و ریطوریک بکنند که در نهایت دستاورد چندانی برای جامعه زنان ندارد
و همه این بازیهای بلاغی و کلامی که به نظر میرسد در فضای معاصر به مهمترین دستاورد نظریِ بسیاری از علاقمندان به جنبشهایی مانند می تو تبدیل شده نه تنها هیچ دستاوردی در حوزههای سیاسی و اجتماعی نداشته بلکه بیشتر به نظر میرسد که خود تبدیل به امکانی برای اعمال قدرت و ایجاد یک نظام گفتمانی ایدئولوژیک شده است که صرفاً تخطی از آن در همین فرایند زبانی موجب شده که شما را در جایگاه یک موجود زنده ضد زن و مردسالار قرار دهد. بدون توجه به کارکردها و عملکردها و نقشهای شما در عرصه واقعیت و کنش اجتماعی.
Immanent=درون ماندگاری
Nature=ماهیت
The Squid and the Whale=فیلم ماهی مرکب و وال نوا بومبک